برشی از کتاب «به قول پروانه» | به داد مجروحان تظاهرات میرسیدیم!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جلد سوم کتاب «به قول پروانه»، روایت خاطرات شهربانو و کبری چگینی از زنان امدادگر استان قزوین است که این کتاب نخستین بار سال ۱۳۹۶ در ۸۸ صفحه و یک هزار نسخه به چاپ رسیده است.
این کتاب با مصاحبه رقیه رجبی، تدوین زینتالسادات موسوی، دبیر مجموعه روحالله شریفی، ناشر صریر و به کوشش ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان قزوین منتشر شده است.
در ابتدای کتاب فوق، خاطرات شهربانو چگینی یکی از زنان امدادگر استان قزوین روایت شده که سوم خرداد ۱۳۲۹ در شهر قزوین به دنیا آمده و محل خدمتش در منطقه جنگی، بیمارستان شهید کلانتری – ورزشگاه تختی بوده است.
همچنین در ادامه این کتاب، خاطرات کبری چگینی از دیگر زنان امدادگر استان قزوین بازگو شده که دوازدهم خرداد ۱۳۳۶ در شهر قزوین به دنیا آمده و محل خدمتش در منطقه جنگی، بیمارستان شهید کلانتری، ورزشگاه تختی و بیمارستان صلاحالدین ایوبی بوده است.
در بخشی از خاطرات کبری چگینی در کتاب یاد شده آمده است: «.. در واپسین سالهای حکومت شاهنشاهی بود که من و همکاران بیمارستان و مسئولین شهری، یک ستاد انقلاب تشکیل دادیم. افراد مختلفی عضو گروه ما بودند. انگیزه همگی ما مبارزه با رژیم حاکم بود. در سطح گسترده اعلامیه تکثیر مینمودیم و به دست مردم میرساندیم. سخنرانیها و پیامهای امام را روی نوار ضبط میکردیم و نشر میدادیم و به داد مجروحان تظاهرات میرسیدیم. گاهی عدهای از اعضا با بعضی از اهداف ستاد مخالفت میکردند و مایوسانه میگفتند این کارها را نکنید ثمر ندارد. کسی نمیتواند با شاه در بیفتد ...»
همچنین در مقدمه این کتاب آمده است: «آنچه پیش روی شماست حاصل سه سال تلاش برای گفتگو با امدادگران قزوین است. زنان صبوری که در روزهای سخت جنگ، رزمندگان مجروح را تنها گذاشتند. آنها سالیانی پیش ساک سفر بربستند و راهی دیار خطر شدند تا در سلوکی زینبی، جنگ را با همه زشتیها و زخمهایش زیبا ببینند.
آنها مرحم بودند، آنها مرهم دردهای خستهجانان بودند. شاید اگر آنان نبودند بخشی از خاطرات بچههای جنگ شهید و یا در برابر هجوم ناجوانمردانه و بیرحم زخم تاولهای شیمیایی تسلیم میشد. شاید اگر نبودند سروقامتی دیگر برزمین میافتاد. آنها هر کس را که زنده کردند یا زنده نگه داشتند «قومی را حیات بخشیدند» درود بر آنها.
آنچه پیش روی شماست انعکاس روزگار دختران جوانی است که حالا گرد پیری بر چهرهشان نشسته، اما همچنان زندگی در آن روزهای خاک و خونآلود را فراموش نشدنی و به مثابه زیستن در قطعهای از بهشت میدانند.»